TEBMahani

TEBMahani

رمان «آنقدر خوب باش که» اثر طیبه اسمعیلی بیگی ماهانی
TEBMahani

TEBMahani

رمان «آنقدر خوب باش که» اثر طیبه اسمعیلی بیگی ماهانی

مجموعه رمانهای دنیای من؛ جلد اول؛ فصل اول؛ قسمت پنجاه و یکم

نسخه صوتی این قسمت را از اینجا میتوانید بشنوید
سه شنبه 30/6/1400
هومائیتا، بی خبر از همه جا، شادمانه، از صبح دل انگیز پائیزی لذت می برد. درون یکی از آلاچیقهای زیبای جلوی دانشکده شان، نشست و دفترچه خاطراتش را از کیفش بیرون آورد و شروع به نوشتن کرد:" سه شنبه سی ام شهریور ماه
چه هوای خوبی داره امروز! نسیم فرحبخشش، انگار حتی روح آدم رو نوازش می کنه! آدم دلش می خواد، تو این هوای فوق العاده، سوار ابرا شه و بره تا آخر آسمونا! حیف که آدمیزاد نمی تونه پرواز کنه! حیف!
امروز صبح، تصمیم گرفتم کل ماجرای دیروز رو با جزئیاتش بنویسم، تا بعداً همه چیزو با ذره ذره نکاتش به خاطر بیارم و فکر نکنم، شاید تو اون لحظه، اشتباه می کردم! اینکار یه فایده دیگه هم داره، اینکه الآن مجبور می شم، همه چیز و دوباره مرور کنم و عمیقتر به ماجرا نگاه کنم و درست، تحلیلش کنم و منطقی تر تصمیم بگیرم. خلاصه، مرور می کنیم اتفاقات دیروز را!
همه چیز از کلاس ریاضی عمومی شروع شد! حقیقتش اینه که من، اونموقع نمی دونستم که همه چیز، ریشه در کلاس ریاضی عمومی داره! بعد از کلاس داستان نویسی، کائن با متلک و کنایه، این مسئله رو بهم فهموند!... " هومائیتا با قلبی آرام و روحی شاداب، با خیالی آسوده، قلمش را بر صفحه کاغذ دفتر خاطراتش می لغزاند و افکار و احساساتش را ثبت می کرد. هرگز تصورش را نیز نمی کرد که اینجا، جایی است که قرار است ماجرایی دیگر آغاز گردد!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.